در بخش اول این نوشتار که شروع پژوهش حاضر میباشد، در ابتدا به تبیین مفهوم حقوق بشر پرداخته و در ادامه به موضوعاتی مانند تعریف، ماهیت، فرهنگ، قرائت حقوق بشر و ارزشهای حقوق بشری خواهیم پرداخت و در نهایت نسبت مدرنیسیم و حقوق بشر مطرح می شود.
گفتار اول: معنای حقوق بشر
در این گفتار به بررسی معنای حقوق بشر در یک نگاه کلی و در نگاه اسلام می پردازیم.
۱- معنای حقوق بشر در نگاه کلی
در یک معنا حقوق بشر به معنای آن است که فرد حق دارد حکمرانی خوب و روشی برای بهبود رشد با توجه به توسعه پایدار و ریشه کنی فقر و توزیع عادلانه منافع داشته باشد.(زنجانی و توکلی،۶۲،۱۳۸۶) در این تعریف بیشتر جنبه منافع اقتصادی در نظر گرفته شده است و معنای حقوق بشر بیشتر با برقرای عدالت در توزیع منافع اقتصادی به ذهن متبادر می شود. حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی، آزاد باشد و او بتواند به زبان قلم با دیگران سخن بگوید. حقوق بشر در معنایی دیگر، یعنی آن که نتوان کسی را بدون حضور یک هیئت منصفه متشکل از افراد مستقل به مجازات محکوم کرد، و نیز یعنی آنکه محکومیت کیفری برحسب مقررات قانونی صورت گیرد، یعنی اینکه انسان بتواند با آرامش خاطر به هر دین که خود برمی گزیند متدین گردد.(موحد،۳۹،۱۳۸۱)
حقوق بشر در معنای مدرن و مدون آن، خاستگاهی مشخصا غیر دینی دارد با این حال روا و شایسته نیست که صرفا با توجه به این خاستگاه از مفهوم والای آن صرفنظر کرده و اهمیت آن را نادیده بگیریم. ادیان و مشخصا دین اسلام به جنبه های متعددی از آدمی توجه دارد و هر چند قابلیتهای آدمی را فراتر از نگرشهای اومانیستی بر میشمارد با این حال هنجارها و ارزشهایی را که برای بشر از بدو تولدش ضروری دانسته می شود، نفینکرده بلکه بدانها نیز نیز اعتبار و ارزشی والا میبخشد.(نصیری و مکارم،۱۳۹۲،۱۴۳) از آنجایی که بشر چند بعدی است بهتر آن است که تمامی ابعادش در نظر گرفته شود، و برای تک تک آنها ارزشی والا قائل باشیم. با کنکاشی در نظام حقوقی اسلام در مییابیم که همهی این ابعاد دارای اهمیت میباشند و در این دین آسمانی ضوابطی برای آنها برنامه ریزی شده است. اما سئوالی اینجا مطرح است مبنی بر اینکه تحقق و اجرای حقوق بشر در اسلام در مقایسه با التزامهای معمول و متداول در فرهنگهای حقوقی از چه امتیاز و مزیتی برخوردار است؟
اسلام علاوه بر سازوکارها و روندهای بیرونی برای تحقق و اجرای حقوق بشر با ارائه تصویری فرا زمینی از رابطه انسان با همنوعانش که همه را در ارتباط با خداوند میبیند پشتوانه و ضمانت اجرایی درونی و معنوی نیز برای انسانها در باره حقوق بشر ایجاد می کند. با بیان کردن معنای حقوق بشر در اسلام بیشتر با واقعیتهای این مسئله آشنا میشویم:
۲- معنای حقوق بشر در اسلام
در رویکرد اسلامی، حقوق جزیی از پیکره دین و دارای پیوند بسیار عمیقی و ناگسستنی با دین است. قرآن کریم، زمینه های اجتماعی حاکمیت یک نظام حقوقی را بعنوان فلسفه تشریع دین و بعثت انبیاء مطرح می کند که خود بیانگر جایگاه نظام حقوقی در اسلام است. گویا رسالت اصلی این دین الهی، تحقق بخشیدن حاکمیت نظام حقوقی آن در جامعه بشری میباشد. این دین الهی منزلت ممتازی برای انسان قائل است و همه نعمتهای جهان را در راستای نیل به کمال انسانی، مسخر انسان قرار داده است.
حقوق بشر در جوامع اسلامی علاوه برآنکه در قالب قوانین و مقررات مدونی سر لوحه اعمال و رفتارها و تعاملات افراد قرار میگیرد، از این قابلیت و ظرفیت هم برخوردار است که با تکیه بر آموزهها و باورهای اعتقادی و دینی افراد، از ضمانت اجرایی بیش از آن چیزی برخوردار میباشد که در جوامع غیر دینی و مشخصا غیر اسلامی دیده می شود.(نصیری و مکارم،۱۳۹۲،۱۴۷)
آنچه حقوق بشر را دارای موقعیت و وضعیتی منحصر به فرد میسازد این است که این حقوق همان گونه که از عنوان آن بر میآید امری است مربوط به وجه بشری انسان و اینکه آدمی فارغ از تمام قید و بندهایی که او را به ناچار در موقعیتها و شرایط مختلف اجتماعی و فرهنگی در بر میگیرد، دارای حقوقی است که باید رعایت گردند.
اهمیت حقوق بشر تا بدان جاست که امروزه هیچ کشور و واحد سیاسی نمیتواند با استناد به حاکمیتش در قلمرو مرزهای ملی به توجیه نقض مواردی از حقوق بشر بپردازد.
گفتاردوم: تعریف حقوق بشر
در این گفتار برای درک بیشتر مفهوم حقوق بشر به ارائه تعاریفی از این مفهوم از دیدگاه های مختلف میپردازیم.
۱- تعریف حقوق بشر از منظر بین الملل
حقوق بشر از جمله مفاهیمی است که تعاریف متعددی از آن ارائه شده است و تعریف واحدی ازآن ارائه نشده است و توافقی در این مورد وجود ندارد و این مفهوم بارها باز تعریف شده و در هر دوره مکتب و صاحب نظری از منظر خود به این موضوع نگریسته و چارچوب آن را تبیین کرده است. به بیان کلی حقوق بشر حقوق بنیادین و انتقال ناپذیری است که برای حیات نوع بشر، اساسی دانسته می شود، یعنی مجموعه ای از ارزشها، مفاهیم، اسناد و سازوکارها است که موضوعشان حمایت از مقام، منزلت و کرامت انسانی است.(ذاکریان،۱۹۲،۱۳۸۳) در تعریفی دیگر حقوق بشر به مجموعه حقوقی که به سکنه یک کشور اعم از بیگانه و تبعه در مقابل دولت داده شود، گفته می شود. در مساله حقوق بشر امر تابعیت نباید دخالت داده شود زیرا این حداقل حقوقی است که انسان در هر جایی که میخواهد باشد، باید دارا باشد. در همین معنی حقوق انسان هم به کار میرود.(جعفری لنگرودی،۲۳۱،۱۳۶۳) در تعریفی دیگر حقوق بشر را مجموعه ای از اصول پذیرفته شدهای که از طبیعت انسان ناشی شده و ذاتی بشر تلقی میگردد عنوان می کنند. (محمودی،۱۸،۱۳۸۵) حقوق بشر، اصول ناشی از فطرت انسان است که با دو ویژگی نیازهای درون ذاتی و استعدادهای بیکران رشد و تعالی در زندگی او پدیدار گشته است؛ یعنی ترکیب این دو ویژگی که شاخص اصل فطرت انسانی است اصولی را ایجاب می کند که از آن به حقوق بشر تعبیر می شود. تنها امتیاز حقوق بشر در این است که نسبت به سایر قواعد حقوقی نقش اساسی و بنیادین دارد و همه قواعد حقوقی باید براساس آن تشریع گردد.
۲- حقوق بشر از دیدگاه فلسفی
حقوق بشر توصیف کننده حقوق طبیعی سنتی و حقوق انسان معاصر بیانگر حقوقی است که برای هر فرد به جهت انسان بودن ثابت است.(حبیبی،۲۲۰،۱۳۸۴)
۳- حقوق بشر از نگاه جامعه شناسی
حقوق بشر مجموعه قواعد شناخته شده ای است که در رابطه با رشد شخصیت انسان ضروری بوده و دارای نقش حیاتی می باشد. بنابراین حقوق بشر باید در افراد انسان بیدار شود تا ببینند چگونه زنجیرهای اسارت را از دست و پای خود باز کنند.(ابوسعیدی،۲۰۷،۱۳۴۵)
۴- تعریف لیبرالیستی حقوق بشر
حقوق بشر مجموعه اصول و قواعد حمایتی است که افراد را در عرصه اجتماع و در برابر اقتدار دولت از تعرض مصون می دارد.(عمید زنجانی،۱۳۸۸،۲۷) حمایتی بودن قواعد حقوق بشر بیانگر وجود نوعی تبعیض در نظام های حقوقی است.
۵- حقوق بشر در رویکرد دینی
حقوق بشر عبارت از مجموعه امتیازات متعلق به افراد یک جامعه و مقرر در قواعد موضوعه است که افراد به اعتبار انسان بودن و در روابط خود با دیگر افراد جامعه یا قدرت حاکم با تضمینات و حمایتهای لازم از آن برخوردار میباشند.(سلیمی،۸۱،۱۳۹۱) این تعریف ناظر به حقوق شهروندی است، زیرا حقوق و امتیازات افراد را در قلمرو یک حاکمیت و در روابط داخلی یک جامعه و در برابر اقتدار حاکم مورد تاکید قرار میدهد. حقوقی که در قوانین اساسی کشورها تحت عنوان حقوق ملت یا حقوق مردم تبیین میگردد، در صورتی که حقوق بشر صبغه جهانی دارد و محدود به قلمرو جغرافیایی خاص نیست. حقوق بشر برای هر فرد انسانی از جهت انسان بودن ثابت است، نه از آن جهت که در قلمرو حاکمیت معین زندگی می کند.
دیدگاه اسلام که مبتنی بر فطرت است ویژگیهای ثبات و جهانی بودن حقوق بشر را تامین می کند. اهتمام به این دو ویژگی وجه اشتراک اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر است چون تعریف حقوق بشر براساس فطرت در واقع به دیدگاه فلسفی بر میگردد و مبتنی بر واقعیت است اگر مراد از ذات انسان که مورد تاکید اعلامیه جهانی حقوق بشر است همان فطرت انسان باشد دو رویکرد به هم نزدیک می شود. با این تفاوت که نگاه اعلامیه جهانی حقوق بشر اومانیستی است ولی دیدگاه اسلام صبغه الهی دارد و مبتنی بر فطرت خدادادی انسان است. در رویکرد اومانیستی حقوق بشر ذاتی است اما در نگرش اسلامی حقوق بشر عطیه الهی است.
حقوق بشر از جمله موضوعاتی است که هدایت و سعادت انسانها در گرو شناخت و رعایت آن است و با روشهای عادی شناخت نیز قابل دسترسی نیست از اینرو حقوق بشر در قلمرو انتظار بشر از دین قرار میگیرد، یعنی تبیین آن را باید جزء انتظارات بشر از دین دانست.
گفتار سوم: مفهوم تاریخی و اجتماعی حقوق بشر
مفهوم حقوق بشر، به رغم برداشت غریزی و شهرت جهانی، در هالهای از ابهام و تردید قرار دارد. چیستی انسان و حقوق بشر از پرسشهایی است که هنوز به پاسخ قطعی و کاملی نرسیده است. در حال حاضر، هرگاه سخن از حقوق بشر به میان میآید، مراد آن دسته از حقوقی است که انسان صرفا به جهت انسان بودن از آن بهرهمند می شود.(لیپیست،۶۱۱،۱۳۸۳؛ میلر،۲۲۲،۱۹۹۱)از اینرو کلیه افراد بشر به طور مساوی از چنین حقوقی برخوردار میگردند.(الترابی،۶۹،۲۰۰۴) حقوق بشر با این نگاه و رویکرد حقوقی است که برای هر فرد، حقی بنیادین یا طبیعی شمرده می شود، در صورتی که کشوری بخواهد در زمره آن دسته از کشورهایی قرار گیرد که تحت عنوان کشورهای متمدن از آنها یاد می شود، باید حقوق بشر در آن به صورتی بنیادین، ضروری و غیرقابل انکار وجود داشته و رعایت شود.
حقوق بشر از جمله مسائلی است که در صحنه جهانی مورد توجه زیادی واقع شده است، محققان بسیاری در اطراف این مسئله به کنکاش پرداختهاند. برخی صرفا مسائل ماهوی را بررسی کرده و برخی دیگر نیز به مسائل شکلی پرداختهاند. بررسی فلسفه حقوق بشر، مبانی، اهداف و منابع از جمله مباحثی است که در زمرهی مسائل ماهوی مطرح میگردد.(راعی،۱۰،۱۳۹۱)
عدهای معتقدند که حقوق بشر مفهومی تاریخی اجتماعی است و از دیدی میتوان آن را نسبی پنداشت یعنی حقوقی که تا به حال جز حقوق بشر قلمداد نمیشدند و اکنون به واسطه طبیعت رو به پیشرفت جامعه بینالملل جز حقوق بشر محسوب میشوند. لذا این حقوق را تابع شرایط زمانی و مکانی قلمداد می کنند. از سوی دیگر هیچ دلیل قابل قبولی وجود ندارد که نشان دهد حقوق بشر غیر قابل تغییرند. مقوله حقوق بشر نیز در مواجه با تغییر است و شعاع دایره آن رو به گستردگی است. در زمان ما حقوق بشر بر پایه ارزش و کرامت فزاینده بشری است اما شکل اصلی در خصوص ارائه معنایی باز از کرامت بشری است که در پذیرش آن اجماع وجود داشته باشد و مکاتب مختلف اعم از مذهبی و فرهنگی آن را پذیرا شوند.(دبیری،۱۳۷۲،۱۷۷) شاید تعریف زیر به واقعیتهای حقوق بشری بیشتر نزدیک باشد: “حداقل حقوقی که خداوند به انسان از آن جهت که انسان است و فارغ از رنگ، نژاد، زبان، ملیت، جغرافیا، اوضاع و احوال متغیر اجتماعی یا میزان قابلیت و صلاحیت ممتاز و فردی او اعطا کرده است.” (باقرزاده،۹۸،۱۳۸۳)
گفتار چهارم: ماهیت حقوق بشر
حقوق مفهومی انتزاعی نبوده بلکه قراردادی است بین شهروند و دولت، یا شهروند و اجتماع تا بدان وسیله شهروندان بتوانند منویات خویش را در این حوزه به مرحله اجرا در آورند و لذا: “حق تنها در صورتی معنا دارد که امکان اجرای آن وجود داشته باشد و روشن است که برای اجرای هر حقی باید نوعی سازوکار موجود باشد"(موسویان و گلشن پژوه،۱۰۶،۱۳۸۷) خصلت مهم و کلی جوامع بشری، سیر تحولی و انتقال آن از حالت اجتماع به جامعه به مفهوم واقعی آن است که دارای ویژگی تقسیم کار اجتماعی و نهادینه شدن نهادها و ساختارهای متفاوت در جامعه میباشد و همین عامل خود به مثابه ضمانت اجرا و نیز ابزار تحقق بسیاری از اهداف و منویات جوامع نیز میباشد. این مسئله علی الخصوص در جوامع اسلامی مهم است چرا که این جوامع نیازمند نوسازی نهادهایشان هستند تا بتوانند به نیازهای روز پاسخی مناسب عرضه کنند از آنجا که در پیشینه و گذشته تاریخ جوامع اسلامی، اقتدارگرایی شدیدی در همه عرصه ها وجود داشته است، از اینرو طبیعی است که بسیاری مفاهیم مرتبط با مردم و حقوق آنها نیز به حاشیه رانده شده باشد.
گفتار پنجم: فرهنگ حقوق بشر
استناد و ارجاع به فرهنگی خاص و شرایط بومی و محلی نباید توجیهی برای تخطی آشکار از مضامین و مفاد اصلی و مورد وفاق در حوزهای همانند حقوق بشر گردد کما اینکه در دوران گذشته گاهی این چنین بوده است و توسل به اقتضائات و شرایط بومی و گروهی زمینهای برای رد کلی و همه جانبه مسئلهای همانند حقوق بشر گردیده است. خواه این امر از سوی کشوری همچون عربستان سعودی باشد که از امضای اعلامیهی جهانی حقوق بشر به دلیل ناسازگار بودن مفاد آن با قوانین اسلامی خودداری نمود.(پرایس،۱۵۸،۱۹۹۹) و خواه از سوی متفکران و اندیشمندانی همانند برناردلوئیس و دانیل پاییز باشند که معتقدند اسلام با هنجارها و موازین حقوق بشر در تضاد و تناقض است؛ چرا که اسلام بازتابی از ارزشها و هنجارهای سده هفتم اعراب به شمار میرود. در واقع چنین نظریاتی ماهیتی ایستا و راکد برای اسلام در نظر میگیرند و تنها یک حکم را برای همه زمانها در مورد این دین صادر می کنند.(اکبرزاده و همکاران،۲،۲۰۰۸)
گفتار ششم: قرائت حقوق بشر
چون بیان و شیوه طرح مفاد حقوق بشر جدید و نوین بوده است، لذا مسلمانان در نهادهایی خاص نیز اقدام به بیان مسئله در قالب و شکلی نوین نموده اند. از جمله این موارد اعلامیه حقوق بشری است که از سوی شورای اسلامی اروپا در ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۷ مورد تصویب و پذیرش قرار گرفته است.(محمود،۱۶۴،۲۰۰۳) از سویی همواره وقتی موضوع اعلامیه جهانی حقوق بشر و دیگر معاهدات مربوط بدان مطرح می شود، مسلمانان و کشورهای اسلامی تلاش داشته و دارند که بتوانند ملاحظات و به اصطلاح حق شرطهای خودشان را در مفاد مورد بحث مطرح نمایند. این تلاش ها به غیر از مجموعه تلاشهایی است که در قالب مباحث نظری و … انجام شده و می شود تا ثابت کنند زیر بنای اصلی حقوق بشر به شکل مستحکمی در قوانین اسلام مندرج است یعنی آنجایی که انسان به عنوان خلیفه الهی بر روی زمین آفریده می شود.(عمید زنجانی،۲۸،۱۳۸۸)
گفتار هفتم:ارزشهای حقوق بشری
علی رغم اینکه دنیای امروز با چالشهای مربوط به تعارضات و اختلافات میان ملل متمدن مواجه است و این چالشها، گروههای بشری را تحت تاثیر خود قرار داده، اما همواره لزوم رعایت ارزشهای بشری مورد تاکید میباشد. حقوق بشر گفتمانی است که در درون خود گفتمانهای فرعی دیگری را جای داده است. بیتردید میتوان ادعا کرد مفاهیمی چون حق، آزادی، برابری و عدالت آن چنان ریشه گرفتهاند که هر کدام در جای خود گفتمان پر نفوذی را در عرصه معارف اسلامی تشکیل می دهند.(رزم خواه،۱۰،۱۳۹۱)
گفتار هشتم: نسبت مدرنیسیم و حقوق بشر
مقصود از نوگرایی یا مدرنیسیم، فرهنگ و فلسفهی عصر مدرن است. در واقع مدرنیسته یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند است و مدرنیسیم فلسفه و جهان بینی این عصر است. به عبارت دیگر مدرنیسته یکی از دوره های تمدن بشری و مدرنیسیم محتوا و رویکرد فلسفی این دوره میباشد. در مورد آغاز دوره مدرنیسته، آراء گوناگون است اما بیشتر پژوهشگران، آغاز آن را از سده ۱۸، همزمان با عصر روشنگری دانسته اند و کسانی نیز آغاز آن را از سده ۱۵ مقارن با دوره رنسانس دانسته اند.(بیات،۵۱۷،۱۳۸۱)
فردگرایی، لیبرالیسیم، خردگرایی و علمگرایی، یعنی تمامی آنچه که به عنوان بنیانهای فکری حقوق بشر معرفی شد؛ همه از مولفههای مدرنیسیم هستند و از دل جامعه مدرن بیرون آمدند. بدین ترتیب به طور خلاصه باید گفت که مدرنیسیم زمینه فکری لازم برای پیدایی حقوق بشر را فراهم کرد. در واقع این طور میتوان تعبیر کرد که حقوق طبیعی بذری بود که مدرنیسیم آن را در برگرفت و حقوق بشر را از آن رویانید از همین رو ناصواب نیست اگر بگوییم که حقوق بشر محصول مدرنیته میباشد.
بخش دوم: تاریخچه حقوق بشر
در این بخش به تاریخچهی حقوق بشر پرداخته می شود تا دریابیم که آیا حقوق بشر از زمان اعلامیه، بر سر زبانها افتاده است یا اینکه قدمتی طولانیتر داشته است؟ و اصولا متنی در این رابطه وجود دارد یا خیر؟ از سوی دیگر روند تدوین اعلامیهی جهانی بررسی می شود تا ببینیم اعلامیهی حاضر چه مسیری را طی کرده است تا توانست به شکل امروزی در بیاید.
گفتار اول: بررسی دیدگاه های مختلف
در این گفتار به بررسی حقوق بشر از سه دیدگاه حقوق طبیعی مدرن، رواقیون و مسیحیان میپردازیم.
۱- دیدگاه حقوق طبیعی مدرن
منزلت طبیعت برتر از هیچ یک از مخلوقات دست بشر نیست برعکس، آنان یا برای بشر و آثار بشری از جمله انواع و اقسام مفاهیم عدالت همانند خصلت طبیعی بودن را که در هر عنصری از عناصر واقعیت میتوان یافت میپذیرند، و یا قبول دارند که قلمرو طبیعت و قلمرو آزادی و تاریخ دو امر متفاوت اند که این، به نوع دوگانهبینی ذاتی در این زمینه میانجامد. جهان بشر، جهان خلاقیت بشری، دورادور بر جهان طبیعت مسلط است.(اشتراوس،۲۹،۱۳۷۵)
۲- دیدگاه رواقیون
عدالت چیزی نیکوست و آن عبارت است از این که به هرکس چیزی را که شایسته اوست بدهیم. و چیز شایسته بشر را هم قانون، قانون مدینه تعیین می کند ولی قانون نیز ممکن است احمقانه باشد و از همین رو بد و زیانبار باشد.(اشتراوس،۱۶۶،۱۳۷۵)
جامعه مدنی اصل شایستگی یعنی عالیترین، که از اصل عدالت چشم پوشی می کند و اصل کاملا مستقل شهروندی را به جای آن میگذارد.
تعالیم رواقیان در باب قانون طبیعی بر وجود مشیتی الهی و بر مدار عالمی نهاده شده که در سر منزل مقصود آن به انسان و پایگاه انسانی میرسیم.
۳- بینش متفکران مسیحی
الهیون مسیحی قرون وسطی برای حقوق بشر منشا الهی قائل میشوند و اعلام میدارند فقط حقوق الهی که از جانب خداوند مقرر گردیده واحد وصف عمومی و دائمی است و همیشه و همه جا صحیح و موافق مصالح نوع بشر میباشد. از جمله این متفکران میتوان به سنت آگوستن اشاره نمود.(کاتوزیان،۸۷،۱۳۸۷)
گفتاردوم: حق و حقوق بشر
خداوند براساس نیازهای انسان در راه رسیدن به تکامل، امتیازاتی به او بخشیده که از آن به حقوق تعبیر میکنیم. این اعطا چیزی جز تجلی صفات جمال و جلال خداوندی نیست به او حیات طیبه بخشید تا بتواند از این موهبت الهی در راه تحصیل معارف بوسیله نیروی عقل قدم بردارد. او را موجودی آزاد و مختار آفرید تا بتواند مسئولیتپذیر باشد او را حقوق مساوی بخشید تا چیزی سد راه او نشود.(راعی،۱۴،۱۳۹۱)
زن و مرد به تناسب خلقت خود نیازهای خاص خود را دارا هستند، همچنان که مشترکاتی نیز دارند و خداوند به اعتبار این نیازها، امکاناتی را برای آنها قرار داده است. و این به معنای تبعیض نیست که تبعیض فرع بر تساوی است و بدون تساوی، فرقگذاری را نمیتوان تبعیض قلمداد کرد. بنابراین حقوق بشر باید ناظر به هر دو بعد باشد و در عین حال او موجودی مکلف است و حقوق مبتنی بر نیازهای مادی و معنوی انسان است، انسانی که در راه رسیدن به تکامل حقیقی خود باید از امکانات لازم برخوردار باشد؛ این حقوق براساس تعریف دقیق از بشر تبیین حقیقی پیدا می کند و آن نیز براساس معارهای ایدئولوژیکی و جهان بینی استوار میگردد.