خواندگان گاهی اوقات ادعا می کنند که عمل آن ها گر چه بدون مجوز خواهان بوده، موجب هیچ ضرری نشده و حتی ممکن است به خواهان سود رسانده باشد. گاهی ممکن است ادعا کنند که هدف یا قصد حیله و تزویر نداشته اند و نمی دانسته اند که اعمالشان اشتباه بوده است. همچنین ممکن است ادعا کنند که از کار خود سودی نبرده اند. مثلا کپی های نقض کننده را مجانی بخشیده اند یا به عبارتی به نفع جامعه کار کرده اند و ممکن است حتی ادعا کنند که به دست آوردن رضایت خواهان غیر ممکن بوده است. هیچ کدام از این دفاعیات دادگاه را تحت تأثیر قرار نمی دهد.
نقض وقتی رخ می دهد که خوانده عملی انجام دهد که حق مالک حق مولف بوده است، مگر این که خوانده بتواند خودش را تحت یک استثنای مقرر شده در قانون حق مولف یا برخی قوانین دیگر در بیاورد. اگر اعمال خوانده تحت یک استثنای قانون موضوعه قرار گیرد، نقض صورت نگرفته است. اعمال ناشی از انگیزه های خوب و برای نفع عمومی به خودی خود برای اجتناب از نقض حق مولف کافی نیست. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۳)
یک تلویزیون بریتانیایی اخیرا برنامه ای تهیه کرده بود که موضوع آن درباره مردمی بود که داستان هایی درباره ی خودشان را فروخته بودند اصطلاحا چک روزنامه نگاری(حق الخبر). برنامه شامل یک کلیپ سی ثانیه ای از یک برنامه تلویزیونی آلمانی قدیمی می شد که مصاحبه ی یک زوج بریتانیایی را نشان می داد. آن ها حقوق خود را درباره ی داستانشان به استودیو آلمانی فروخته بودند. شرکت بریتانیایی برای نقض حق مولف اقامه ی دعوا کرد خوانده سرانجام بعد از باختن در دادگاه بدوی در مقابل دادگاه تجدید نظر بر اساس این دفاع که برنامه ی آلمانی با هدف انتقاد بوده و استفاده از اثر خواهان به طور منصفانه بوده است، موفق شد. یک بحث عمومی تر این است که با اعمال خوانده باید با همدردی و دلسوزی نگاه شود زیرا سود عمومی آن ها با اشتیاق کمتری در ارتباط است. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۴)
در کل باید گفت همین که یک فرد عملی را که قانون حق مولف به دیگری داده یا در انحصار او قرار داده را انجام دهد و مجوزی هم از سوی مالک حق نداشته باشد ناقض آن حق محسوب شده و انگیزه و دلیل نقض توسط او هیچ تأثیری ندارد.
۲٫مورد عدم امکان اقامه دعوی توسط مالک حق
نقض لزوما شامل انجام یک عمل ممنوع شده توسط خوانده تا اندازه ای که خواهان رضایت نداشته، می شود.( رضایت، مجوز و اجازه می توانند به جای هم استفاده شوند) یک خواهان که برای انجام عملی توسط خوانده صراحتا رضایت داشته باشد در صورت انجام کار توسط خوانده نمی تواند برای نقض شکایت کند. البته اگر خواهان تنها به الف برای انجام دادن عملی مجوز دهد، ب نمی تواند این کار را انجام دهد و اگر چنین کند حق مولف را نقض کرده است.
اجازه معمولا می تواند کتبی یا شفاهی باشد. البته در مواردی مجموع شرایط نیز می تواند بر آن دلالت کند.
گاهی خواندگان می پرسند که چرا آن ها مورد اقامه دعوا قرار گرفته اندوقتی دیگران نیز با معافیت از مجازات نقض حق می کنند. احیانا یک خوانده ادعا خواهد کرد که نقض گسترده با رضایت ضمنی توسط مالک حق مولف مساوی است بنابراین به هیچ وجه نقض نیست. این دلیل به ندرت موفق می شود چون برای یک مالک حق مولف به هیچ وجه الزام آور نیست که علیه همه یا در حقیقت هیچ کس اقامه دعوا کند. رویه ی رایج ( سکوت یا عدم اقدام مالک) نمی تواند با رضایت مساوی باشد.
برای مثال باید گفت که در استرالیا در سال ۱۹۴۰ میلادی خواهان یک ناشر موسیقی بود که یک جزوه یا یک کاتالوگ و صورت نرخ های صفحه ی موسیقی آن را تهیه کرد. جزوه شامل بیانات زیر بود:
« لطفا توجه کنید : همه ی موسیقی های ما برای اجرای عمومی آزاد است … ضمانت ما را در ادامه ببینید، به طرفداران خودتان نشان دهید، به این ترتیب آن ها می توانند مطمئن شوند که هیچ کدام از انتشارات ما برای آن ها مشکلی در رابطه با حق الزحمه ی اجرا نخواهد داشت. ما یک قیمت قرار داده ایم که هم موسیقی و هم حقوق اجرای آن را تحت پوشش قرار می دهد.» خوانده یک سازمان پخش کننده ی رادیو تلویزیونی، گروهی را برای اجرا و به منظور پخش رادیو تلویزیونی اجرای زنده کرایه کرد گروه موسیقی از صفحاتی که از خواهان خریده بود اجرا می کرد. خواهان برای دادن مجوز اجرای عمومی بدون رضایت وی علیه خوانده ( پخش کننده ی رادیو تلویزیونی) اقامه دعوا کرد. خوانده ادعا کرد خواهان با اظهارات خود در جزوه ها برای این اجرا رضایت داشته است.( در آن زمان قوانین مربوط به حق پخش رادیو تلویزیونی جداگانه نبود) دادگاه با خوانده موافقت کرد و دعوا را رد کرد. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۷)
پس این یک امری واضح و بدیهی به نظر می رسد که اگر مالک یک حق چه به صورت ضمنی و چه به صورت صریح به دیگری برای اجرای آن حق رضایت خود را اعلام کند یا به عبارت دیگر به او مجوز یا اجازه بدهد دیگر نمی تواند برای اقدام این فرد از باب نقض حق مولف خود اقامه دعوا نماید.
- نظر فقها در خصوص حق کپی رایت
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسأله حقوق مولفین و مخترعین، به دلیل فتوای حضرت امام در تحریرالوسیله مبنی بر عدم ثبوت چنین حقوقی در شرع، به بحث پیچیدهای تبدیل شد. عدهای از قضات دستگاه قضایی با استناد به قوانین موجود حکم به ثبوت این حقوق در دعاوی میکردند و برخی دیگر بنا بر فتوای امام خمینی حکم به عدم ثبوت آنها مینمودند و به این ترتیب مسأله مالکیت معنوی (حقوق ادبی، هنری و صنعتی) به عنوان مسألهای مستحدثه مورد توجه حکومت و فقها گردید. در ابتدای ورود به بحث فقهی باید یادآوری نمود که از مساله مورد بحث در کتب فقهی متقدم ذکری به میان نیامده است و همه متاخرین نیز به آن نپرداختهاند. لذا ناچاریم برای هرچه مستحکم شدن استدلالها، مختصری درباره گزارههای کلیدی بحث بیان نماییم:
حق: در لغت به معنای ثبوت و در اصطلاح عبارت از اقتداری است که قانون به افراد میدهد تا عملی را انجام دهند. لذا آزادی عمل رکن اساسی حق است در مقابل، هر حقی تکلیفی را ایجاد میکند؛ مثلاً مساله مالکیت مالک دارای حق مالکیت است و تمام افراد دیگر در مقابل آن مکلف هستند. حق در تقسیمی بر دو قسم است: حق مادی و حق معنوی. چنانچه متعلق حق عینی از اعیان خارجیه باشد یا منفعتی از منافع اعیان و یا حق متعلق به آنها (حق انتفاع) باشد، حق مادی و جز اینها باشد حق معنوی نامیده میشود. این حقوق همه مشروع هستند و حکم به عدم مشروعیت آنها دلیل نیاز دارد و نه به حکم مشروعیت. (www. old.ido.ir)
حال که با واژه حق آشنایی پیدا کردیم بهتر است در خصوص واژه مال نیز مطالبی بیان کنیم تا بهتر بتوانیم بحث را در این زمینه ادامه دهیم.
مال: در قاموساللغه این گونه تعریف شده: المال ما ملکته من کل شیء، و در اصطلاح عبارت است از چیزی که ارزش مبدلاتی داشته باشد. اصولاً مالکیت هر شی در گرو نافع بودن آن است و عینیت در آن شرط نیست. پس معیار مالکیت آن است که عقلا در برابر آن عوض قرار دهند. مالکیت: ملک در فقه به معنای سلطه و سلطنت قانونی است و مالکیت صفتی است که از این نظر به کار میرود، و در حقیقت اعتباری است عقلایی. عقلا چیزی را که در دست کسی قرار دارد و متعلق به اوست علقهای بین او و چیزی که در اختیار وی است اعتبار میکنند که این رابطه منشأ تسلط وی بر آن چیز میباشد.۷ (برخی از فقها حق سلطنت را یکی از احکام ملکیت میدانند. حق معنوی یا فکری: حقی است غیر از حق عینی و ذمی بلکه مزیتی است قانونی و غیر مادی که مربوط به پدیدآورنده و برای حمایت از آن است و به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت فکر و ابتکارش را میدهد. (www. old.ido.ir)
با این مقدمه وارد بحث میشویم: شخصی کتابی تالیف می کند یا در موضوعی قلم میزند یا کتابی را ترجمه یا تصحیح می کند و یا نرمافزاری را تهیه میکند و یا در مسألهای عقلی یا تجربی طرحی را ارائه میکند؛ اختلافی نیست که این امور مورد احترام همه انسانها است و مسلماً عامل در برابر کار خود میتواند عوضی را دریافت کند. محل اختلاف جایی است که از حقالتالیف و انتشار (کپی رایت) سخن به میان میآید. زیرا عامل معتقد است که اثر حاصل تلاش فکری اوست. لذا در باب انتشار یا عدم آن یا نحوه انتشار یا دفعات انتشار فقط او است که میتواند تصمیم بگیرد فلذا حق دارد در برابر واگذاری هرکدام از اینها به غیر، عوضی را دریافت کند. امام خمینی(ره) در تحریرالوسیله در بحث مسائل مستحدثه با اشاره به مسأله مورد بحث میفرمایند: آنچه که معروف به حق طبع نزد افراد است حق شرعی به شمار نمیآید و زایل نمودن سلطه مردم بر اموالشان بدون اینکه شرط و عقدی در بین باشد جایز نیست و مجرد نوشتن جمله «حق چاپ و تقلید محفوظ است» حقی به وجود نمیآورد و التزام دیگران را به دنبال ندارد. پس افراد میتوانند آن را چاپ و تقلید نمایند وکسی نمیتواند آنها را از این کار منع کند. و نیز آنچه که معروف است به «ثبت اختراع» برای مخترعش و منع دیگران از تقلید او و تکثیر نمودن آن اختراع هیچ اثر شرعی ندارد و نمیتوان افراد را از تقلید نمودن آن اختراع و تجارت و کسب کردن با آن منع کرد و هیچ کس حق ندارد دیگری را از سلطنت در اموال خودش منع کند. و نیز آنچه که معروف است از «انحصاری بودن تجارت یک شیء یا اشیاء» برای موسسهای یا تعدادی از تجار یا مانند اینها هیچ اثر شرعی ندارد و بازداشتن دیگران از تجارت و صنعت حلال و محصور دانستن در حق چند نفر جایز نمیباشد. و نیز قیمتگذاری بر اجناس و بازداشتن مالکش از بیشتر فروختن جایز نیست البته برای امام و والی مسلمین این حق است که چنانچه صلاح میداند در امور مسلمین از قیمتگذاری بر جنس و صنعت و انحصار تجارت یا غیر آن و هر آنچه را که برای نظم و صلاح جامعه مفید است انجام دهد. آیتالله صافی گلپایگانی نیز معتقدند: حق طبع، حق تالیف و حق اختراع را به مفهومی که در قوانین موضوعه جدید تعریف شده است، حقیر نتوانستهام با احکام اسلامی تطبیق نمایم، از جمله عقود معاملات هم نیست تا بتوان به عموم بعض ادله مثل «اوفوا بالعقود» تمسک کرد و اگر گفته شود این حقی است عرفی، چنانچه حقوق عرفی مانند حق تحجیر و حق السبق به علت عدم ردع شارع استکشاف رضایت میکنیم، باید گفت: عدم ردع نسبت به حقوق عرفی که در زمان شارع متعارف بوده است دلیل بر امضای مشروعیت آنها میباشد اما از آن مثل ادله لفظیه، اطلاق و عموم استفاده نمیشود۰۰۰ در زمان شارع مقدس هم تالیف و اختراع و ابتکار بوده است اما برای مولف و مبتکر و مخترع و محقق حقی اعتبار نمیشده و شارع هم اعتبار نفرموده است و به عبارت اخری، بنا بر «عدم اعتبار» بوده و لو به این معنا که چون مورد التفات و توجه نبوده است، آثار مترتب بر آن شرعیت نداشته و شارع هم با عدم تشریع این حق به روش عرف را امضا کرده است۰۰۰ بناء علی کل ما ذکر، مشروعیت حقوق مذکور را ثابت نمیدانیم و هرچند ترتیب برخی آثاری که بر این حقوق مترتب میگردد به طور شرط در ضمن عقد امکانپذیر است، اما مقاصد مهمی را که ارباب دعاوی این حقوق دارند، با شرط نمیتوان تامین نمود. راهی که تا حدی میتواند بعض اغراض صحیحی را که در اعتبار این حقوق در نظر است فراهم سازد، این است که فقیه جامع الشرایط که بر حسب ولایت باید مصالح عامه را در نظر بگیرد به طور موردی نسبت به هر اختراع یا طبع یا تالیف طبع یا تقلید از آن اختراع یا تالیف را تا مدت معینی محدود سازد بدیهی است که این برنامهای است که مقصود در حقوق نمیشده بلکه شامل مطلق مشاغل میگردد و کل آن در محدوده ولایت فقیه اجرا میشود. (www. old.ido.ir)
مرحوم آیتالله شهید مطهری در مورد مالکیتهای صنعتی به ویژه اختراعات به نظر میرسد به مالکیت اشتراکی قائل باشند و در توضیح این نظر چنین بیان نمودهاند:
ماشین(های تولید) از آن نظر که مظهر ترقی اجتماع (هستند) و محصول آن را نمیتوان محصول غیرمستقیم سرمایه دانست بلکه محصول غیرمستقیم شعور و نبوغ مخترع هستند و آثار شعور و نبوغ نمیتواند مالک شخصی داشته باشد، نمیتوانند به اشخاص تعلق داشته باشند بلکه مالکیت اشتراکی درموارد خاص است که موجبات آن اقتضا میکند در آن موارد مالکیت اشتراکی و اجتماعی باشد نه فردی. بنا بر این نظریه حق مخترع همان پاداش است نه مالکیت اختراع مثل سایر اموال. دلیلش نیز این است که آن چیز را فرد به وجود نیاورده است، طبیعت به وجود آورده یا اجتماع به وجود آورده و هیچیک از این دو نیز به خاطر یک شخص معین هم به وجود نیاوردهاند یعنی فرد نه با آن چیز رابطه فاعلی دارد نه رابطه غایی. (www. old.ido.ir)
ایشان معتقدند که حق مولف یک پاداش محسوب می شود و این حق به معنی حق مالکیت برای مولف یا خالق اثر نمی تواند باشد. با توجه به این گفته باید گفت که ایشان برای مالک اثر مالکیتی قائل نیستند و در پاسخ باید گفت که مگر هر صانعی مالک مصنوع خود نیست. مگر می شود سازنده ای مالک مصنوع خود نباشد؟
آیتالله سید محمد صادق روحانی معتقدند: مالکیت حقوقی عبارت است از احاطه و سلطنت کسی بر چیزی که این قسم امری است که عقلا آن را بر حسب نیاز جامعه برای اشخاص حقیقی و حقوقی اعتبار کردهاند. لذا هر کس هر چیزی را تالیف میکند چون نتیجه کار فکری اوست مالک و صاحب آن میشود. البته ملکیت او مطلق نیست و دلیل بر حرمت امتناع و تصرفات معنوی وجود ندارد. آنچه جایز نیست نسخهبرداری و تکثیر بدون اجازه مولف است که در این صورت مولف میتواند مطالبه حق نماید. (www. old.ido.ir)
نظر ایشان دقیقاً نقطه مقابل نظر شهید مطهری است. و خالق اثر را مالک آن می داند. حال باید دید دیگران چه نظری دارند؟
گروهی دیگر بر این نحو مالکیت (مالکیت فکری و معنوی) خرده میگیرند به این دلیل که به رسمیت شناختن حقوق معنوی باعث میشود تولیدکنندگان آثار فرهنگی و علمی بدون دریافت پول آثار خود را در اختیار جامعه قرار ندهند و از این بابت جامعه لطمه ببیند. مثلاً چنانچه اختراعی مثل برق انجام شود و مخترع آن بخواهد آن را به قیمت گزافی به دنیا عرضه کند معلوم است که بخش عمدهای از جامعه توانایی بهرهمندی از آن را نخواهند داشت و شکاف بین غنی و فقیر روز به روز بیشتر میشود و این مسألهای است که هرگز شارع مقدس به آن راضی نخواهد بود و مصداق آیه شریفه: إن الذین یکتمون بما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛هستند و پیامبر اکرم نیز فرمودهاند هر کس دانشی را بداند و آن را کتمان کند روز قیامت با افساری از آتش آورده میشود. (www. old.ido.ir)
اینها پارهای از نظرات مخالفین مشروعیت حقوق فکری و یا منتقدین این نظریه بود که به اجمال ارائه شد. در اینجا به جای ارائه پاسخهای موردی برای هر کدام از سخنان فوق، بهتر است مبانی مشروعیت این حقوق بیان شده و یافتن پاسخ برای ایرادات فوق بر عهده خواننده بصیر باشد. (www. old.ido.ir)
برخی منشاء مالکیت را در طول تاریخ «زور» گرفتهاند، و گفتهاند سلطه و قلدری باعث ایجاد مالکیت شده است. اما اگر به عقل سلیم مراجعه نماییم در خواهیم یافت که قبل از آن که سلطه و زور بخواهد مالکیتی ایجاد کند، فطرت و وجدان وجود آن را امری انکارناپذیر میداند. بنابراین مالکیت ریشه فطری دارد و عقلا بر اساس انگیزه عقلایی آن را اعتبار میکنند. به عبارت دیگر مالکیت در عالم خارج وجود ندارد بلکه اضافهای که شخص به شیء پیدا میکند مالکیت است و آن شیء نیز به اعتبار اضافهای که به شخص پیدا میکند مملوک میشود. بنابراین در عالم اعتبار موجود است و متعلق آن هم گاهی یک شیء خارجی است که آن را مالکیت مادی مینامند و گاهی متعلق آن در عالم خارج وجود ندارد و معلول فکر است که مالکیت معنوی یا فکری میگویند. در مورد حقوق فکری و معنوی نیز سیره عقلا بر این بوده که برای آنها ارزش و اعتبار قایل شدهاند. امروز در تمام جوامع عقلایی و نظامهای حقوقی دنیا این مساله جزء حقوقی است که برای آن ارزش قایل هستند و مختص به ذیحق است به طوری که کسی غیر او حق استفاده از آن را ندارد و اگر کسی از این حق بدون اجازه وی استفاده کند هم از نظر عرف، عمل خلاف و ناپسند انجام داده و هم از لحاظ جزایی قابل تعقیب است. دلیل عقل نیز از روی همین سیره عقلا به دست میآید و عرف آنچه عمل میکند سیره عقلا را تشکیل میدهد و اساساً هیچ وجهی برای این توهم نیست که کسی بپندارد بین حکم عرف و حکم عقل اختلاف است، سبب آن هم این است که عرف هیچگونه حکمی در برابر حکم عقل ندارد بلکه خود مرتبه و نمایهای از حکم عقل است و عرف همان عرف عقلاست. فلذا برخی از فقها فتوا دادهاند هر نوع عملی که در نزد عرف و عقلا منشا حقوق باشد رعایت آن لازم و تجاوز به آن مصداق ظلم است و شرعاً حرام میباشد. (www. old.ido.ir)
آیتالله فاضل لنکرانی نیز در استفتایی در زمینه حقوق مولف مرقوم نمودهاند: گرچه حضرت امام خمینی اعتبار شرعی این حقوق را نفی نمودهاند، لکن به نظر قاصر میرسد که حقوقی را که از نظر عقلا حق شناخته میشود و آثاری بر آن مترتب میکنند، تا دلیل شرعی بر نفی حق بودن آنها قائم نشده نمیتوان آنها را نفی کرد و از ترتب آثار آنها جلوگیری نمود و ادلهای مانند الناس مسلطون علی اموالهم، نمیتواند نافی حق بودن آنها باشد. همان طور که در باب ملکیت لازم نیست دلیل بر ثبوت آن قائم شود بلکه مجرد عدم قیام دلیل بر عدم ملکیت کافی است برای ثبوت شرعی همانند عقلا. (www. old.ido.ir)
آیتالله مکارم شیرازی نیز در پاسخ به استفتائی چنین مرقوم داشتهاند: ما معتقدیم حق طبع و تالیف و اختراع و مانند آن یک حق شرعی و قانونی است و از نظر اسلام باید به آن احترام گذاشت. دلیل ما در این قسمت این است که ما همواره موضوعات را از عرف میگیریم و احکام را از شرع. مثلاً وقتی میگوییم قمار حرام است کلمه تحریم از قرآن و احادیث اسلامی گرفته شده است. اما موضوع قمار چیست؟ بسته به تشخیص عرف است… در مورد مالکیتهای فکری نیز مسأله همین گونه است. اسلام میگوید ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران حرام است. این حکم از اسلام گرفته شده است، اما موضوعش یعنی ظلم و ستم و تجاوز به حقوق موضوعی است که از عرف گرفته شده و امروز تقریباً همه عقلای دنیا این موضوع را به عنوان یک حق شناخته و سلب آن را ظلم میدانند. پس عرف عنصری پویاست که همگام با زمان و عینیتهای جامعه به پیش میرود و فقط ارتباط نزدیکی با عرف رایج دارند و اجتهاد خود را بر مبنای آن بنیان مینهند. به عبارت دیگر اینکه چه چیز منعفت دارد یا مال است یا حق است از موارد تشخیص موضوع است که بر عهده مکلف میباشد. نه وظیفه نبی است نه امام نه فقیه. بلکه اصولاًً گزارههای فقهی دو شرط اساسی دارند: ۱- کلی هستند ۲- شرطیاند؛ به این معنا که چنانچه با موضوعی منطبق شدند، حکم جاری شود و این مورد اتفاق همه فقها است. با این حال در بسیاری موارد فقها در موضوعات اظهار نظر مینمایند که از قلمرو فقه بیرون است… تعیین مصادیق حق، مال، عدالت، ظلم، قمار، ملک، بیع، هتک و… جزء اختیارات فقیه نیست و به عهده مکلفین است و اظهار نظر فقها تنها در برخی موارد از باب شهادت اهل خبره ارزشمند میباشد و به طور کلی خود فقها نیز باید در این امور به عرف مراجعه نمایند. و ممکن است در برخی موارد که احکام صادر شده از سوی فقها مورد اعتراض عرف واقع میشود دلیلش این باشد که در ضمیر ناخودآگاه خویش موضوع محکوم را از دایره حکم خارج میدانند ولی فقیه آن را داخل دانسته و حکم نموده است. (www. old.ido.ir)
امام خمینی(ره) میفرمایند: احکام شریعت و وظایف عملی که در کتاب و سنت بیان شده است در سطح فهمهای رایج و شناختهای بسیطی است که هر فردی از مردمان میتواند به حقیقت آنها برسد. بدین سبب بر فقیه لازم است با محاورات عرفی انس داشته باشد و مسائلی را که در میان عرف متداول است بشناسد و از مسائل عقلی و فلسفی و مطالب بازاری اجتناب ورزد… اما مستندات صدوری برخی روایات تنها خسارت معنوی است ولی دلالت آنها اعم از ضرر مادی و معنوی میباشد. مانند: روایت مربوط به سمره بن جندب که حداقل در مستفیض بودنش تردیدی نیست که پیامبر آخرالامر به قلع درخت او که در منزل دیگری قرار داشت و گاه و بیگاه به بهانه مراقبت از درخت به منزل او وارد میشد، حکم نمودند. البته ممکن است گفته شود که وجود درخت دیگری در داخل منزل موجب کاهش ارزش ملک خواهد شد و از این رو مورد این دسته از روایات نیز اعم از خسارتهای مادی و معنوی باشد. ولی باید عنایت داشت که روایت ناظر به ورود غیر مأذون زیان معنوی بوده که در روایت نفی شده است. بدین جهت معتقدیم که مقتضای صدوری آن تنها ایراد خسارت به حق معنوی مصون بودن در محیط خانه است. لذا قانونگذار اسلام نه تنها نسبت به این حق معنوی بیتفاوت نبوده است بلکه رعایت آن را بر ضرر مادی قلع درخت که بر سمره وارد میشد مقدم داشته است.برخی علاوه بر دلایل فوق از حکم فقهی حیازت نیز برداشتی ذوقی نمودهاند که خالی از لطف نیست. به این صورت که اگر کسی مواهب طبیعی مثل بوتههای بیابان را جمع کند، صاحب آن شناخته میشود. همچنین اگر زمین موات را احیا کند صاحب آن خواهد بود. حال میگوییم آفرینشهای فکری نوعی حیازت و احیای موات است. ذهن انسان همچون زمین بایری است که با تعلیم و تربیت میتوان آن را احیا کرد و قوای آن را به فعلیت رساند. کسانی که ذهن خود را پرورش میدهند مثل کسانی هستند که زمین بایری را به باغ تبدیل مینمایند و فقط آنها حق دارند از ثمرات آنها بهرهمند شوند. ذهن خلاق آنهایی که دارای نبوغ ذاتی هستند وقتی در جهت آفرینشهای فکری و ابداعات تلاش زیادی هم نمیکنند نیز موهبتی الهی است که فقط خود آنها به آن دسترسی دارند و میتوانند ثمرات آنها را حیازت کنند. در اینجا بعد از بیان ادله مشروعیت حقوق فکری امروزه از مهمترین حقوق انسانی شناخته شده میباشند که در جنبههای گوناگونی اعمال شده حقوق مولفین و مصنفین آثار علمی ادبی هنری مکتوب، نرمافزارهای رایانهای خدمات اینترنتی، ابداعات، اختراعات همه و همه مجاری این حق بزرگ الهی میباشند. فلذا به رسمیت شناختن این حقوق با پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی به مثابه احترام به عقل ورای انسانی و بیانگر اکرام و ارج نهادن انسان است. در میان حقوقدانها بر خلاف فقها اختلاف چندانی در به رسمیت شناختن مالکیت فکری دیده نمیشود و تقریباً تمام آنها بر چنین ملکیتی اتفاق نظر دارند هرچند در تعاریف آنها از حقوق فکری و معنوی اختلافاتی دیده میشود. با بررسی تعاریف ارائه شده شاید بتوان جامعترین تعریف را چنین عنوان کرد: حق معنوی یا فکری حقی است غیر از حق عینی و حق ذمی بلکه مزیتی است غیرمادی که مربوط به پدیدآورنده و برای حمایت از او در نظر رفته میشود و به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت فکر و ابتکارش را میدهد. (www. old.ido.ir)
همان گونه که ملاحظه می نمایید اکثریت فقها این حق را مطابق با شرع دانسته و مخالفتی بین این حق و شرع که نمی بینند. درست است که برخی از فقها نیز این حق را غیر شرعی می دانند اما آنچه در فقه ملاک پیروی قرار می گیرد همین نظر مشهور فقها است.